ای دل غافل

۵ مطلب در آذر ۱۳۹۲ ثبت شده است

۰۹ آذر ۹۲ | خادم

عبرت ماجراى امام حسین (ع) این است که انسان فکر کند در تاریخ و جامعه اسلامى؛ آن هم جامعه‌اى که در رأس آن، شخصى مثل پیامبر خدا - نه یک بشر معمولى - قرار دارد و این پیامبر، ده سال با آن قدرت فوق تصوّر بشرى و با اتّصال به اقیانوس لایزال وحى الهى و با حکمت بى‌انتها و بى‌مثالى که از آن برخوردار بود، در جامعه حکومت کرده است و بعد باز در فاصله‌اى، حکومت على بن ابى‌طالب بر همین جامعه جریان داشته است و مدینه و کوفه، به نوبت پایگاه این حکومت عظیم قرار گرفته‌اند؛ چه حادثه‌اى اتّفاق افتاده و چه میکروبى وارد کالبد این جامعه شده است که بعد از گذشت نیم قرن از وفات پیامبر و بیست سال از شهادت امیرالمؤمنین علیهما السّلام، در همین جامعه و بین همین مردم، کسى مثل حسین بن على را با آن وضع به شهادت مى‌رسانند؟!
 
چه اتّفاقى افتاد و چطور چنین واقعه‌اى ممکن است رخ دهد؟ آن هم نه یک پسر بى نام و نشان؛ بل کودکى که پیامبر اکرم، او را در آغوش خود مى‌گرفت، با او روى منبر مى‌رفت و براى مردم صحبت مى‌کرد. او پسرى بود که پیامبر درباره‌اش فرمود: «حسین منّى و انا من حسین». رابطه بین این پدر و پسر، این گونه مستحکم بوده است. آن پسرى که در زمان حکومت امیرالمؤمنین، یکى از ارکان حکومت در جنگ و صلح بود و در سیاست مثل خورشیدى مى‌درخشید. آن وقت، کار آن جامعه به جایى برسد که همین انسان بارز و فرزند پیامبر، با آن عمل و تقوا و شخصیت فاخر و عزّت و با آن حلقه درس در مدینه و آن همه اصحاب و یاران علاقه مند و ارادتمند و آن همه شیعیان در نقاط مختلف دنیاى اسلام را با آن وضعیت فجیع محاصره کنند و تشنه نگه دارند و بکشند و نه فقط خودش، بلکه همه مردانش و حتّى بچه شش ماهه را قتل عام کنند و بعد هم زن و بچه اینها را مثل اسراى جنگى اسیر کنند و شهر به شهر بگردانند. قضیه چیست و چه اتّفاقى افتاده بود؟ این، آن عبرت است.

 

کتاب 72 سخن عاشورایی

-->